جدول جو
جدول جو

معنی دسته بیل - جستجوی لغت در جدول جو

دسته بیل
(دَ تَ / تِ)
چوبی استوانه شکل به درازای یک گزونیم که به قسمت فلزی بیل نصب کنند، گرفتن به دست را. عتر. مر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ تَ / تِ پَ)
دسته چالک. رجوع به الک دولک شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
یکی از دهستان های دوگانه بخش اشنویۀ شهرستان ارومیه. آب مزروعی این دهستان از چشمه سارها و آب برف و باران تأمین می گردد. شغل عمده اهالی این منطقه کشاورزی و گله داری است و از 14 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل میشود. جمعیت آن در حدود1450 تن و قرای مهم آن عبارتست از: آغ بلاغ، ملاعیسی، سنگر، سیاوان، ترسابلاغ، اسلاملو. محصولات عمده آن غلات و توتون میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ / تِ گُ)
شاخه های گل که بشکنند یا ببرند و با گیاهی یا بندی به هم بندند و به دست گیرند بوئیدن را. (از شرفنامه). گنبد گل. گلدسته.
- دسته گل به آب دادن، کاری زشت مرتکب شدن، مرتکب خطائی شدن. لغزشی کسی را دست دادن.
- مثل دستۀ گل، سخت پاکیزه.
- مثل دستۀ گل سر بریدن، تند و سریع سر از تن جدا کردن، تعبیر فریبکارانۀ جلاد محکوم را.
، کنایه از آفتاب
لغت نامه دهخدا
(دِ)
نام شهری است در خوزستان از توابع شوشتر که دزفول هم گویند. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). رجوع به دزفول شود
لغت نامه دهخدا
جوی های کوچکی که دور خزانه ی برنج ایجاد می کنند تا آب از آن
فرهنگ گویش مازندرانی